Saturday, January 23, 2010

نامه آبراهام لینکلن به آموزگار فرزندش

او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند. اما به فرزندم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسانهای صدیق هم وجود دارند. به او بگویید در ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر با همتی هم وجود دارد. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد؛ اما به او بیاموزید که اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار پیدا کند.

به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از حسادت بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می توانید به او نقش مهم کتاب را در زندگی آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان، به گل های درون باغچه، به زنبورها که در هوا پرواز میکنند، دقیق شود.

به فرزندم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود، اما با تقلب به قبولی نرسد. به او یاد بدهید با ملایم ها، ملایم برخورد کند و در مقابل زورگویان تسلیم نشود. به عقایدش ایمان داشته باشد، حتی اگر همه خلاف او حرف بزنند. به او یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد، انتخاب کند. ارزش های زندگی را به فرزندم آموزش دهید. به او یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی وجود ندارد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.

به او بگویید تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند، پای سخنش بایستد و با تمام قوا مبارزه کند. در کار تدریس به فرزندم ملایمت به خرج دهید. اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید او شجاع باشد. به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.